جدول اجرای نمایشهای صحنه ای سی و یکمین جشنواره تئاتر فجر
حرف های نا تمام ....
اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



موضوعات
لینک دوستان
نویسندگان
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 1102
بازدید کل : 46405
تعداد مطالب : 106
تعداد نظرات : 116
تعداد آنلاین : 1

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 106
:: کل نظرات : 116

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 22

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 5
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 10
:: بازدید ماه : 1102
:: بازدید سال : 2642
:: بازدید کلی : 46405
جدول اجرای نمایشهای صحنه ای سی و یکمین جشنواره تئاتر فجر

http://fadjrtheaterfestival.com/static/upload/zip/final_jadval1_zip.jpg

 

سه شنبه 91/11/10

مثل آب برای شکلات :

ن و ک : ابراهیم پشت کوهی

تالار چهارسو

18 . 20:30

کشفی برای زنده شدن:

ن:یاسین بهرامی ؛ ک:رضا غریب زاده دریایی

تماشاخانه سنگلج

18 و 20:30

چهارشنبه91/11/11

من خدا را دوست دارم

ن:حسن ابراهیمی ک:عبدالمحمد سالاری

خانه هنرمندان ایران.تالار استاد انتظامی

17 و 19:30



تعداد بازدید از این مطلب: 1336
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4

نویسنده : محمد اکبری زاده کهتکی
تاریخ : چهار شنبه 27 دی 1391
نظرات
مطالب مرتبط با این پست

می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
پسر بسيجي(راشد) در تاریخ : 1391/11/4/3 - - گفته است :
بعد از سه ماه دلم برای اهل وعیال تنگ شد و فکر و خیالات افتاد تو سرم.

مرخصی گرفتم و روانه شهرمان شدم.

اما کاش پایم قلم می شد و به خانه نمی رفتم.

سوز و گداز مادر و همسرم یک طرف، پسرم کوچیکم که مثل کنه چسبید بهم که مرا هم به جبهه ببر، یک طرف.

مانده بودم معطل که چگونه از خجالت مادر و همسرم در بیایم و از سوی دیگر پسرم را از سر باز کنم.

نقصیر خودم بود.

هربار که مرخصی می آمدم آن قدر از خوبی ها و مهربانی های بچه ها تعریف می کردم که بابا و ننه ام ندیده عاشق دوستان و صفای جبهه شده بودند، چه رسد به یک پسر بچه ده، یازده ساله که کله اش بوی قرمه سبزی می داد و در تب می سوخت که همراه من بیاید و پدر صدام یزید کافر! را در بیاورد و او را روانه بغداد ویرانه اش کند.

آخر سر آن قدر آب لب و لوچه اش را با ماچ های بادکش مانندش به سر و صورتم چسباند و آبغوره ریخت و کولی بازی درآورد تا روم کم شد و راضی شدم که برای چند روز به جبهه ببرمش. کفش و کلاه کردیم و جاده را گرفتیم آمدیم جبهه.

شور و حالش یک طرف، کنجکاوی کودکانه اش طرف دیگر.

از زمین و آسمان و در و دیوار ازم می پرسید.

- این تفنگ گندهه اسمش چیه؟ - بابا چرا این تانک ها چرخ ندارند، زنجیر دارند؟ - بابا این آقاهه چرا یک پا ندارد؟ - بابا این آقاهه سلمانی نمی رود این قدر ریش دارد؟ بدبختم کرد بس که سوال پرسید و من مادرمرده جواب دادم.

تا این که یک روز برخوردیم به یک بنده خدا که رو دست بلال حبشی زده بود و به شب گفته بود تو نیا که من تخته گاز آمدم.

قدرتیِ خدا فقط دندان های سفید داشت و دو حدقه چشم سفید.

پسرم در همان عالم کودکی گفت :
پاسخ:ممنون دوست من.

/weblog/file/img/m.jpg
زیبا در تاریخ : 1391/10/27/3 - - گفته است :
ممنون.درضمن وب خوبی دارین.
پاسخ:خواهش می کنم.نظر لطف شماست


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








درباره ما
وبلاگ سینگو در بر دارنده مطالب تئاتر به صورت خاص و سایر هنر ها به صورت عام می باشد. خواهشمندم این وبلاگ را از نظرات خوب و سازنده ی خود دریغ نفرمایید. با تشکر محمد اکبری زاده کهتکی.
منو اصلی
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید